ثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه
۞ و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون بکشد. و صاحب غیاث اللغات گوید: در حدودالامراض بفتحتین است . || خاقانی آنرا بمعنی غش مشک آورده است یعنی ناک
: خوش نفسی نیست بی گرانی کامروز
نافه ٔ بی ثرب در تتار نیابی .
ج ، ثروب ، أثرب . جج ، أثارب .