ثرو
نویسه گردانی:
ṮRW
ثرو. [ ث َرْوْ ] (ع مص ) بسیار شدن . || بسیار گردانیدن . بسیار عدد گردانیدن چیزی را. || زیاده کردن مال و غیر آن . || به بسیاری غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سر و مر. [ س ُ رُ م ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت فربه : سر و مر و گنده .
سرو ناز. [ س َرْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو نورسته را گویند، چه ناز بمعنی نورسته هم آمده است . (برهان ). || سروی را نیز گویند که شاخه...
تپه سرو. [ ت َپ ْ پ َس َ ] (اِخ ) در قسمت سفلای معبر قزلق جزو کوهستانها وییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلی...
ده سرو. [ دِه ْ س َرْوْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه ٔ آن 125...
سر و پا. [ س َ رُ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) از پا تا سر. (آنندراج ). اول و آخر : یکایک هرچه میدانم سر وپای بگویم با تو گر خالی بود جای . نظامی ...
سرو سهی . [ س َرْ وِ س َ ] (اِخ ) نام لحن یازدهم از سی لحن باربد. (انجمن آرا) (برهان ) (رشیدی ) : برزند نارو بر سرو سهی سرو سهی برزند بلبل بر ...
سرو سیاه . [ س َرْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درخت ناژو و آن را به عربی صنوبر الصغار خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کاج : نه لاله ...
سر و صدا. [ س َ رُ ص ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) فریاد. جنجال . هیاهو.- بی سروصدا ؛ آرام . خاموش . ساکت .- سر و صدا راه انداختن ؛ جنجال کردن . هیاه...
سرو رعنا. [ س َرْ وِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو خوشنما و آراسته ، چرا که رعنا بمعنی زن خویشتن آرا باشد. || گاهی مراد از این معشوق بود. ...
سرو ستاه . [ س َرْ وِ س ِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (برهان ). نام لحنی از مصنفات باربد است . رشیدی گفته همان سروستان است . (آنن...