ثقف
نویسه گردانی:
ṮQF
ثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرو عدوائی . صحابی است از مردم قریش . او با دو برادر خویش درک غزوه ٔ بدر کردند و در غزای خیبر و بروایتی در جنگ احد بدرجه ٔ شهادت رسید.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سقف . [ س ُ ق ُ] (ع اِ) ج ِ سقف . رجوع به سقف شود. (منتهی الارب ).
سقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) : چو خسرو برفت از برش چاره جوی جهاندیده سوی ...
صقف . [ ص َ ] (ع اِ) آسمان خانه . ج ، صُقوف و اصل در آن سین است . (منتهی الارب ). سقف .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هفت سقف . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از هفت آسمان است . (برهان ) : وین خانه ٔ هفت سقف کرده بر چار خلیفه وقف کرده .نظامی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سقف مینا. [ س َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . || درختان بزرگ و سایه دار. (برهان ) (آنندراج ).
فیروزه سقف . [ زَ / زِ س َ ] (اِ مرکب ) به معنی فیروزه دریاست که کنایه از آسمان باشد. (برهان ). آسمان . (فرهنگ فارسی معین ). فیروزه ایوان . ...
سقف لاجورد. [ س َ ف ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (آنندراج ) (برهان ).