اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثلة

نویسه گردانی: ṮL
ثلة. [ ث ِل ْ ل َ ] (ع اِ) رمه ٔ بزرگ از گوسفند و بز درآمیخته ، یا خاص است به رمه ٔ میش . ج ،ثِلل َ، ثِلال . || رخنه . || پشم گوسفند؛ کساء جیدالثلة. || پشم گوسپند آمیخته بموی و پشم شتر. || مناره مانندی در صحرا که زیر سایه ٔ آن آرام گیرند. || نوبت آب شتران بعد دو روز. || درم بسیار. || گل چاه برآورده شده . ج ، ثُلَل . ثِلل . ثِلال .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صلح کل . [ ص ُ ح ِ ک ُل ل / ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طریقه ٔ موحدان است که مآل همه ٔ مذاهب واحد دانسته با مردمان مختلف المذاهب خصومت ...
صلح جوئی . [ ص ُ ] (حامص مرکب ) آشتی خواهی . صلح طلبی . رجوع به صلح طلبی ، صلح جو و صلح شود.
صلح طلبی . [ ص ُ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) آشتی خواهی . صلح جوئی . رجوع به صلح جو، صلح طلب و صلح شود.
صلح فرما. [ ص ُ ف َ ] (نف مرکب ) صلح فرماینده . امرکننده ٔ صلح . وادارکننده ٔ به آشتی : بی زری داشت ترا بر سر جنگ صلح فرمای تو زر بایستی . خاقان...
سلح خانه . [ س ِ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که سلاح در آن نگهدارند. (بهار عجم ) (آنندراج ).
صلح آباد. [ ص ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد 12000گزی باختر بجستان سر راه مالرو عمومی قاسم آباد. دامنه ، گرمسی...
سله بستن . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت شدن زمین پس از آبیاری که زمین خشک شده و بقسمتهای خرد و بزرگ شکاف برمیدارد. (یاددا...
سلح پوشی . [ س ِ ل َ ] (حامص مرکب ) پوشیدن سلاح جنگ و خود را بدان آرایش کردن . (ناظم الاطباء).
صلح جستن . [ ص ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب )آشتی خواستن . صلح طلبیدن . سازش خواستن : هرکه با دشمنان بجوید صلح سر آزار دوستان دارد. سعدی .رجوع به ص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.