اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثم

نویسه گردانی: ṮM
ثم . [ ث َم ْ م َ ] (ع ق ) آنجا. ثَمَّة :
هست احول را در این ویرانه دیر
گونه گونه نقل نو که ثم ّ خیر.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سم دار. [ س ُ ] (نف مرکب ) حیواناتی که دارای سم باشند. ذوالحافر و چارپایانی که دارای سم باشند مانند اسب و استر و جز آن . (از ناظم الاطباء).
سم شناس . [ س َ ش ِ ] (نف مرکب ) سم شناسنده . آنکه انواع سموم را شناسد. زهرشناس . (فرهنگ فارسی معین ).
صم بکم . [ ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . ج ِ اصم و ابکم . کران و گنگان . مأخوذ است از آیات 18، 171 سوره ٔ بقره : ص...
سم شناسی . [ س َ ش ِ ] (حامص مرکب ) فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها. زهرشناسی . علم سموم . (فرهنگ فارسی معین ).
سم السمک .[ س َم ْ مُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.
سم الفار. [ س َم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.
رویین سم . [ س ُ ] (ص مرکب ) رویینه سم . که سم چون روی دارد محکم و سخت . || (اِ مرکب ) اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 37). رجوع به رویینه سم و...
سم سم کار. [ س ِ س ِ] (ص مرکب ) آنکه در کارها سخت درنگ و بطوء بسیار کند. آنکه کاری کند و بی علاقگی کند. (یادداشت مؤلف ).
صم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای م...
رویینه سم . [ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) رویین سم . قوی سم . اسب ومرکبی که دارای پای و سم نیرومند باشد : برانگیخت پس رخش رویینه سم برآمد خروش...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.