ثناء. [ ث َ ] (ع اِ) آفرین . سخن نیکو. کلام جمیل . تمجید. تعریف . تحسین
: ز دیدار رستم بجا ماندند
ز دورش فراوان ثنا خواندند.
فردوسی .
حسن سلیمان پیش امیر آمد و خدمت کرد و از لفظ عالی ثنا شنید و پس بخیمه ٔ طاهر آمد و طاهر ثنای بسیار گفتش . (تاریخ بیهقی ).
محال باشد اگر مر کریم را بطمع
ثنای بی خردان و لئام باید کرد.
ناصرخسرو.
چو تو ز جهان یافتی بقا را
پس چون که جهان در خور ثنا نیست .
ناصرخسرو.
اگر بر خاک افلاطون بخوانند
ثنا خواند مرا خاک فلاطون .
ناصرخسرو.
دلخواه تر ثناها آن است که بر زبان گزیدگان و اشراف رود.(کلیله و دمنه ). شیر... جوابهای نیکو و ثناهای بسیار فرمود. (کلیله و دمنه ). چون بخواند همگان خیره بماندند و برزویه را ثناها خواندند. (کلیله و دمنه ). || مدح . مدیحه . وصف بمدح . منقبت . ستایش بمدح باشد یا ذم یا خاص است به مدح و در فارسی با کردن وهم گفتن و گستردن صرف شود
: زمین بوس کرد و ثنا گسترید
بدانسان که او را سزاوار دید.
فردوسی .
سر نامه کردم ثنای ورا
بزرگی و آئین و رای ورا.
فردوسی .
چو آمد بنزدیک شاه جهان
ثنا کرد بر شاه پیر و جوان .
فردوسی .
دگر نخواهم گفتن همی ثنای و غزل
که رفت یک رهه بازار و قیمت سرواد.
لبیبی .
از پی خرمی باغ ثنا
باز باران جود گشت مقیم
۞ .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از گنج بازیافته ص 99).
ور گفتم اهل مدح و ثنا آل مصطفی است
چون زی شما سزای جفا و هجا شدم .
ناصرخسرو.
جز پرستنده ٔ یزدان و ثناگوی رسول
تا بوم هرگز یک روز نخواهم که بوم .
ناصرخسرو.
چو نیکی کند با تو بر خویشتن
همی خواند از تو ثناهای خود.
ناصرخسرو.
هر ثنائی که گویم از پس این
تازی و پارسی ترا باشد.
مسعودسعد.
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد.
مسعودسعد.
اگر مملکت را زبان باشدی
ثناگوی شاه جهان باشدی
ز صد داستان کان ثنای تو است
همانا که یک داستان باشدی .
(از کلیله و دمنه ).
بارها بر سر جمع و ملأ با او ثناها گفته ام . (از کلیله و دمنه ).
شنو دعای مرا پس بخوان ثنای مرا
که نام محتشمان را ثنا کند معروف .
ادیب صابر.
ثنا کنیم ترا و تو بهتری ز ثنا
هر آینه شرف سر فزون بود ز افسر.
ادیب صابر.
پس از این همه مناقب خجلم خجل پشیمان
که ثنای خویش گفتن بود از تهی میانی .
نظامی .
یکی از شعراء پیش امیر دزدان رفت وثنا بر او بگفت . (گلستان سعدی ).
گهر بر آن کس پاشم که در خور گهر است
ثنا مر آن را گویم که در سزای ثناست .
؟
|| حمد. محمدت . شکر. سپاس
: سخاوت نشان گر ثنا بایدت
که بار درخت سخاوت ثناست .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی صص 75-74).
به از بر درخت سخاوت ثنا
بگیتی درختی و باری کجاست
که در جمعات و اعیاد در آن ثناء باری عزاسمه می گویند. (کلیله ودمنه ). سپاس و حمد و ثنا و شکر مرآفریدگار را عزاسمه که خطه ٔ اسلام و واسطه ٔ عقد عالم را بجمال عدل و رأفت ... آراسته گردانید. (کلیله و دمنه ). از تقریر شکر و ثنا... بپرداختند. (کلیله و دمنه ).
هرچ از تو عطا به بنده آید
از بنده بتو ثناست پاداش .
سوزنی .
زبان او را از ثنای خدا وسیف و سنان وی را از غزو با اعدا مهمل گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
حمد و ثنا میکند که موی بر اعضا.
سعدی .
تحفه ٔ دولت ابو رشد رشید آنکه فلک
خواهدی تا کند او را ز پی جود ثنا
؟
|| درود
: ثنا باد بر جان پیغمبرش
محمد فرستاده ٔ بهترش .
اسدی .
|| دعا
: پر از مهر دلها زبان پرثنا
که جاوید بادا چنین پادشا.
فردوسی .
قوم از آن خلوت باز گشتند با ثنا و دعا که خواجه را گفتند. (تاریخ بیهقی ). همه خواجه احمد را ثنا گفتند و وی را بدرود کردند. (تاریخ بیهقی ). گاو دعا و ثنا کرد. (کلیله و دمنه ).
از چو من کس در این چنین جائی
چه بود نیز جز دعا وثنا.
|| ذکر جمیل . ذکر حسن
: و ثواب و ثناء آن ایام میمون ملک را مدخر شود. (کلیله و دمنه ). ج ، اثنیه . || روشنائی . || مهتر. || در نزد محدثین مخفف ورمز؛ حدّ ثنا. || و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ثناء. بالمدّ هو ذکر ما یشعر بالتعظیم و قد یطلق علی الاتیان بما یشعر بالتعظیم . فقیل انّه حقیقة فیهما. و قیل فی الاول فقط و اما فی الثانی فمجاز مشهور. کذا ذکر عبدالعلی البیرجندی فی حاشیة الچغمینی .والمعنی الثانی اعم لاختصاص الاول باللسان بخلاف الثانی و المعتبر عندالبلغاء فی الثناء ان یذکر فی النظم ، کما فی جامع الصنایع. فالثناء بمعنی الاول اعم مطلقا من الحمد لانّه عبارة عن ذکر ما ینبئی عن تعظیم المنعم علی قصد التعظیم و الثناء یطلق عن قصد التعظیم . و کذا بالمعنی الثانی لانه اعم من الاول و الاعم من الاعم من الشی ٔ اعم ّ من ذلک الشی ٔ و الثناء بالمعنی الاول اعم ّمن وجه من الشکر لانه عبارة عن فعل ما ینبئی عن تعظیم المنعم بازاء النعمة سواء کان باللسان او بالجنان او الارکان و الثناء مختص باللسان لکنه عام بحیث انّه بازاء النعمة او غیرها مثل نسبة الحمد الی الشکر. فالثناء بالمعنی الاول و کذلک الحمد اعم من الشکر باعتبار المتعلق و اخص باعتبار المورد و الشکر بالعکس : والثناء بالمعنی الثانی اعم ّ مطلقا من الشکر لانه غیر مختص بالنعمة. هکذا یفهم من المطول و حواشیه .