اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثواب

نویسه گردانی: ṮWʼB
ثواب . [ث َ ] (ع اِ) هر عملی که از بندگان ایزدتعالی سر زندکه در ازاء آن بنده استحقاق بخشایش و آمرزش الهی رادریابد... آنرا ثواب نامند و برخی گفته اند ثواب بخشیدن است آنچه را ملایم طبع آدمی باشد. (تعریفات سید جرجانی ). مقابل عقاب . کرفه . مزد طاعت . || عوض . اجر. جزاء. جزاء خیر در آخرت . (غیاث اللغة). حسنة. پاداش : غزوی نیکو برود بر ایشان امسال وثواب آن خداوند را باشد. (تاریخ بیهقی ). ثمره ٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا راو دریابد مرتبه ٔ بلند ثواب را. (تاریخ بیهقی ). و چنان دید امیرالمؤمنین ... که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت ها بسوی باز یافت اجر و ثواب . (تاریخ بیهقی ). در حالتی که خواهان است چیزی را که نزد اوست از ثواب . (تاریخ بیهقی ). مردم را که ایزد... این دو نعمت عطا داده است لاجرم از بهایم جداست و به ثواب و عقاب میرسد. (تاریخ بیهقی ). و حشر و قیامت خواهد بود و سؤال و جواب و ثواب و عقاب . (تاریخ بیهقی ).
از تو بکشم عقاب دنیا
از بهر ثواب آن جهانی .

ناصرخسرو.


آنکه بی خدمتی ثواب دهیش
بایدش دید بی گناه عقاب .

مسعودسعد.


بر تو فرخنده باد ماه صیام
خلد بادت ز کردگار ثواب .

مسعودسعد.


مگر که خدمت تو طاعت خدای شده ست
که هست بسته در او خلق را ثواب و عقاب .

مسعودسعد.


و همت بر اکتساب ثواب آخرت مقصور گردان . (کلیله و دمنه ). و در کتب طب آورده اند که فاضلترین اطباء آنست که بر علاج از جهت ثواب آخرت مواظبت نماید. (کلیله و دمنه ). در معنی بعث و قیامت و ثواب و عقاب بر سبیل افترا چیزی نگفتم . (کلیله و دمنه ص 51). و ثواب و ثناء آن ایام میمون ملک را مدخر شود. (کلیله و دمنه ). و ثواب آن روزگار همایون اعلی را مدخر گردانیده گشت . (کلیله و دمنه ). آنگاه نفس خویش را میان چهار کار مخیر گردانیدم : وفور مال و ذکر سایر و لذات حال و ثواب باقی . (کلیله و دمنه ). و آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف داردزندگانی بر وی وبال باشد و از ثواب آخرت بازماند. (کلیله و دمنه ). آن که طالبند [ دنیا جویان ] فراخی معیشت و رفعت منزلت و رسیدن بثواب آخرت . (کلیله و دمنه ). اگر کسی ... از مال حلال صدقه دهد چندان ثواب نیابد که یکساعت از روز برای حفظ مال ... در جهاد باشد. (کلیله و دمنه ). غایت نادانی است ... چشم داشتن بثواب آخرت به ریا در عبادت . (کلیله و دمنه ).
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی .

حافظ.


|| احسان :
مفرمای انتظارم بیشتر زین
کرم کن یا جوابی یا ثوابی .

ابن یمین .


ثواب راه بخانه ٔ صاحب خودمی برد.
|| در بیت ذیل مسعود اگر تحریفی نشده باشد ثواب بمعنی غیر معمول آمده است :
در رضا و ثواب ایزد کوش
گرچه صعب است مرگ فرزندان .
ج ، مثوبه . || ثواب خواستن ، استثابه . || ثواب دادن . اجر دادن . تثویب . || انگبین . شهد. عسل . || منج انگبین . نحل . زنبور عسل . مگس انگبین .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ثواب . [ ث َوْ وا ] (ع ص ) جامه فروش . || بزاز. ثیابی . || جامه دار. صاحب جامه .
ثواب . [ ث َوْ وا ] (اِخ ) ابن حزابة. نام او در کتب آمده است . (منتهی الارب ). و همچنین نام پسرش قتیبة. (تاج العروس ).
ثواب . [ ث َوْ وا ] (اِخ ) ابن عتبه . محدث است .
ثواب . [ ث َ وْ وا ] (اِخ ) نام مردی که او را به اطاعت مثل زنند: اطوع من ثواب . گویند او بسفری یا جنگی رفت و مفقودالخبر گردید و زن وی نذر ...
ثواب . [ ] (اِخ ) مردی صاحب تدبیر و شجاعت وزیر حضرت داود قاتل شلوم بن داود که به دست سلیمان بقتل رسید. (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 43).
سواب . [ س َ ] (اِ) بالا شدن و چکیدن آب را گویند از چیزی همچو از کیسه ٔ ماست و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). پالایش و چکیدگی آب از چیزی ما...
صواب . [ ص َ ] (ع ص )راست . درست . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). مصلحت . ضد خطا : نبایدت کردن برفتن شتاب...
صواب . [ ص َ ] (اِخ ) امیر ظهیرالدین ابراهیم . چندی پس از شمس الدین صائن و سیدغیاث الدین علی وزارت امیر شیخ را داشت ، لیکن مخالفان او که ر...
صواب گوی . [ ص َ ] (نف مرکب ) درستگوی . راستگوی . آنکه سخن به صواب گوید. مقابل خطاگوی : ز عقل من عجب آید صواب گویان راکه دل به دست تو د...
صواب نمای . [ ص َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) راست نماینده . هدایت کننده ٔ به راست . درست نماینده . آنکه یا آنچه صواب را بنماید : بر ضمیر صواب ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.