اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثوار

نویسه گردانی: ṮWʼR
ثوار. [ ث َوْ وا ] (ع ص ، اِ) گاوبان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
لاشه سوار. [ش َ / ش ِ س َ ] (ص مرکب ) سوار اسبی نزار : مدد لاشه سواری چکند لشکرگاه .اثیر اخسیکتی .
سوار سیستان . [ س َ رِ ] (اِخ ) کنایه از رستم زال است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : یا غبار لاشه ٔ دیو سفیدبر سوار سیستان خواهم فشاند.خا...
دوچرخه سوار. [ دُ چ َ خ َ/ خ ِ س َ ] (ص مرکب ) که سوار دوچرخه باشد. دوچرخه ران . که با دوچرخه راه طی کند. رجوع به دوچرخه چی شود.
شیرین سوار. [ س َ ] (ص مرکب ) سوار با حرکات شیرین . سوار شیرین خرام . (از آنندراج ) : شیرین سوار من چه خبر دارد از جهان مسکین کسی که بیندش ا...
موتوسیکلت سوار. [ م ُ ت ُل ِ س َ ] (ص مرکب ) موتوری . موتورسوار. کسی که سوار موتوسیکلت باشد. و رجوع به موتورسوار و موتوری شود.
بر آهو سوار شدن . [ ب َ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به آهو سوار شدن . کنایه از جلد و شتاب رفتن . (آنندراج ) : شدند آن هزبران آئین شکاربر اندازِ آهو ...
بامبول سوار کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حقه زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). بامبول درآوردن . شیوه زدن . کلک زدن . رجوع به بامبول...
بر خر خود سوار شدن . [ ب َ خ َ رِ خوَد / خُدْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر خر خود نشستن . بمکافات عمل خود گرفتار آمدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (م...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.