اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جاد

نویسه گردانی: JAD
جاد. (اِخ ) یکی از رفقای داود که مورخ و وقایعنگار مملکت او بود (اول تواریخ ایام 29:29) و در وقتی که وی در مغاره ٔ عدّلام متواری بود جاد بنزد او شد (اول سموئیل 22:5) و پس از آن مشیر درگاه داود گردید (دوم سموئیل 24:11 و 13 و اول تواریخ ایام 19:21) اسم او در ایام حزقیای پادشاه نیز مذکور است (دوم تواریخ ایام 29:25)اما نصیب سبط جاد در طرف شرقی اردن در شمال نصیب راوبین و بجنوب نصیب منسی واقع بود. حدودش از طرف مشرق از اردن تا عروعیر می کشید و اراضیش شامل کوه جلعاد و نصف زمین بنی عمون بود (انجیل متی 3:13 و صحیفه ٔ یوشع 13:25) و شهرهای معروف آن راموت ، جلعاد، محنایم ، حشبون و عروعیر میباشد. هنگامی که اسرائیلیان در دشت بودند سبط جاد همواره با سبط شمعون و راوبین بجنوب چادر جماعت چادر میزدند و چون برحسب وعده ٔ الهی به زمین مقدس داخل شدند، سبط جاد و راوبین تمامی مراتعی را که بمشرق اردن بود متصرف شدند. مردان این طائفه بصولت و خدمت و جنگجوئی و فتح و ظفر معروف شدند (اول تواریخ ایام 12:8) و هم دو تن از اینان که یکی برزلای (دوم سموئیل 17:27) و دیگری ایلیا میباشد (اول پادشاهان 17:1) بسیار مشهور بودند. (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جعد شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تجعد. (تاج المصادر بیهقی ). مجعد گردیدن موی . دارای چین و شکنج شدن موی .- جعد شدن موی ؛ تجعد. مجعد گردید...
جعد کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیل . فروکردن موی . (تاج المصادر بیهقی ). ترجیل . تقصیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیچان کردن موی . مرغ...
شکسته جعد. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ج َ ] (ص مرکب ) پریشان موی . (ناظم الاطباء). با موی مرغول . با زلف شکن دار. || از اسمای محبوب است . (از آنندراج...
غالیه جعد. [ ی َ / ی ِ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه زلف مشکین دارد : و در موضع سقاة هر خوش پسری ... غالیه جعدی ... کمر بر میان بسته . (جهانگشای جوینی ...
مشکین جعد.[ م ُ / م ِ ج َ ] (ص مرکب ) سیاه گیسوی . که موی و گیسوی تابدارش چون مشک به رنگ و به بوی باشد : چو مشکین جعد شب را شانه کردندچراغ...
جعد شیبانی . [ ج َ دِ ش َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عثمان بن مسیح ادیب نحوی و لغوی معاصر و همنشین ابن کیسان بوده و مذهب کوفیان و بصریان را د...
جعد گردانیدن . [ ج َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جعد کردن . جعد کردن موی . ترجیل . تقصیب . رجوع به جعد کردن شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.