جار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) منادی کردن . درکویها و برزنها به آواز بلند امری را به اطلاع همگان رسانیدن . منادی دردادن . خبر کردن مردم را، لهذا بعضی از مردم فوج نادرشاه را جارچی میگفتند و کار ایشان همی بود که لشکر را از آنچه شاه میفرمود خبر میکردند و اغلب که لفظ ترکی است ... (آنندراج )
: بفرمود تا جارچی هر طرف
زند جار لیکن به آواز دف
بحکم نواخیزی شهریار
بر آهنگ زد جارچی بردیار.
ملاطغرا.
آمد بهار و گل در گلزار می زند
مرغ چمن برخصت می جار می زند.
شانی تکلو.
دلا ز سوز جگر اینقدر فغان از چیست
که گفته بر بد همسایه جار باید زد.
محسن تأثیر (از آنندراج ).