جاری کردن
نویسه گردانی:
JARY KRDN
جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روان ساختن . || معمول داشتن . متداول کردن . راندن .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ایل جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر کردن . ابلاغ کردن . اطلاع دادن مردم ده را برای کاری .
صیغه جاری کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صیغه ٔ عقد ازدواج یا طلاق یا معامله ٔ دیگر را با الفاظ مخصوص خواندن . صیغه خواندن .