جاسوس فلک . [ س ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاسوس اختران . ظاهراً کنایه از منجم است
: امیر اشارت کرد سوی حاجب بلکاتکین تا خواجه را به جامه خانه برد... خواجه [احمدبن حسن میمندی ] برخاست و بجامه خانه رفت و تا نزدیک چاشتگاه همی ماند که طالعی نهاده بود جاسوس فلک
۞ خلعتی پوشیدن را. (تاریخ بیهقی ص
150).