جام
نویسه گردانی:
JAM
جام . (اِخ ) معرفة، نام ولایتی است از اعمال نیشابور. (منتهی الارب ). شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام از شهرستان مشهد است که در 144 هزارگزی مشهد و 66 هزارگزی مرز ایران و افغانستان سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد و هرات واقع است . موقعطبیعی : محلی است جلگه ای و گرمسیر و 605 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه ٔ جام و قنوات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات ، بنشن ، زیره و انواع میوه جات است . شغل اهالی کسب و زراعت و تجارت و در حدود 120 باب مغازه ٔ مختلفه دارد. دارای دو خیابان است که همدیگر را در فلکه قطع میکنند. از ادارت دولتی تیپ نظامی ، بخشداری ، ثبت املاک ، پست و تلگراف ، کشاورزی ، آمار، ثبت ، دارائی ، بهداری ، فرهنگ ، ژاندارمری ، شهربانی ، بانک ملی را دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 85). شهری است به نیشابور و اصل آن زام است و عوام جام گویند.
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جام حمام . [ م ِ ح َم ْ ما ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) طاسی که بدان آب بر سر ریزند : چنان زآتش آن چهره گرم شد صحبت که ساغر از عرق باده جام...
جام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) پیاله دادن . قدح دادن : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی بده .عالی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
خنده ٔ جام . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موج جام شراب . (غیاث اللغات ). پرتو شراب . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
هفت خط جام . [ هََ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قدما جام را با هفت خط مجسم کرده اند که به ترتیب از بالا به پایین عبارت است از: خط جور، خط بغداد...
جام اسکندر. [ م ِ اِ کَ دَ] (اِخ )پیاله آب مانده می خورد زردی که از این دیگر برنگردی//////////////////////////////////////////////////////////////////...
جام نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) جام گزاردن ، جام دادن : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .کمال اصفهانی (از...
جام هلالی . [ م ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیاله ای که شکل هلال داشته باشد. (آنندراج ) : ز دل بجام ۞ هلالی هزار ریشه ٔ غم که صیقل آ...
جام مسیحا. [ م ِ م َ ] (اِخ ) جام مسیح .جامی که مسیح با حواریون در آن شراب نوشید. رجوع به جام جهان نما شود. || کنایه از باد صبا. || کنا...
جام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پیاله گرفتن .جام بدست آوردن . پیاله ٔ می بدست گرفتن : مکن سرسری امشب آرام گیرگر او راهمی بایدت جام...
جام گوهری . [ م ِ گ ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامی که از گوهر ساخته شده . جام منسوب به گوهر. || کنایه از پیاله ٔ بلوری . (برهان ). پیا...