جام جهان نما. [ م ِ ج َ
/ ج ِ ن ُ
/ ن ِ
/ ن َ ] (اِخ ) جام جم . جامی که همه ٔ عالم در آن نموده میشد. دکتر معین در مقاله ٔ خود به عنوان «جام جهان نما» نویسد: در نظم و نثر پارسی بارها از جامی بنام «جام جهان نما» و اسامی دیگر «جام کیخسرو، جام جم ، جام جمشید، جام گیتی نما، جام جهان بین ، آئینه ٔ سلیمان ، آئینه ٔ سکندر و غیره » یاد کرده اند و فرهنگ نویسان گفته اند: جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم از آن معلوم میشد
۞ .
کیخسرو. شهریاری که بنام کیخسرو در داستانهای ملی ایران از پادشاهان بزرگ کیانی بشمار میرود، نام وی در اوستا کوی هوسروه
۞ و در ودا (کتاب مقدس هندوان ) سوشروس
۞ است و بنابراین از بزرگان دوره ٔ هند و ایرانی بوده است که پیش از جدا شدن هندوان از ایرانیان و مهاجرت آنان بسمت سند و داخله ٔ فلات ایران میزیسته
۞ . فردوسی در شاهنامه در «داستان بیژن با منیژه » پس از تشریح زندانی شدن بیژن به امر افراسیاب در چاه و جستجوی گیو، پدر وی و مأیوس شدن او، در عنوان «دیدن کیخسرو بیژن را در جام گیتی نمای » گوید
۞ :
چو نوروز خرم فراز آمدش
بدان جام فرخ نیاز آمدش
بیامد پر امید دل پهلوان
۞ ز بهر پسر گوژ گشته ، نوان
چو خسرو، رخ گیو پژمرده دید
دلش را بدرد اندر، آزرده دید
بیامد، بپوشید رومی قبای
بدان تا برد پیش یزدان ثنای
خروشید پیش جهان آفرین
برخشنده بر، چند کرد آفرین
ز فریادرس زور و فریاد خواست
وز اهریمن بدکنش داد خواست
خرامان از آنجا بیامد به گاه
بسر برنهاد آن کیانی کلاه
پس آن جام بر کف نهاد و بدید
در او هفت کشور همی بنگرید
ز کار و نشان سپهر بلند
همه کرد پیدا، چه و چون و چند
ز ماهی به جام اندرون تا بره
نگاریده پیکر بدو یکسره
چه کیوان ، چه هرمز، چه بهرام و شیر
چه مهر و چه ماه و چه ناهید و تیر
همه بودنیها بدو اندرا
بدیدی جهاندار افسونگرا
به هر هفت کشور همی بنگرید
که آید ز بیژن نشانی پدید
سوی کشور گرگساران رسید
بفرمان یزدان ، مرورا بدید
بدان چاه بسته به بند گران
ز سختی همی مرگ جست اندر آن ...
بنابراین «جام گیتی نمای » در نظر مؤلفان خداینامک پهلوی ، که شاهنامه معالواسطه مقتبس از آن است جامی بوده است که صور نجومی و سیارات و هفت کشور (هفت اقلیم )
۞ زمین بر آن نقش شده بود و خاصیتی اسرارآمیز داشت چه وقایعی که در نقاط دوردست کره ٔ زمین اتفاق می افتاد بر روی آن منعکس میشد.
جمشید. این نام مرکب است از جم و شیده جزء دوم همان است که در «خورشید» نیز دیده میشود و بمعنی تابان و درخشنده است . جزء اول در اوستا ییمه
۞ و در ودا یمه
۞ آمده . در کتاب اخیر وی پسر خورشید
۞ و نخستین بشری است که مرگ بر او چیره شده ، بر دوزخ حکومت میکند
۞ . در اوستا (وندیداد فصل دوم ) او نخستین کسی است که اهورمزدا دین خود را بدو سپرد، و در روایات داستانی ایران ، جم یکی از بزرگترین پادشاهان سلسله ٔ پیشدادی است که «جام جهان نما» بدو نسبت داده اند. در شاهنامه ذکری از انتساب جام به جمشید نیست ولی چون شهرت جم بیش از کیخسرو بوده است و از سوی دیگر مسلمانان اورا با سلیمان پیامبر بنی اسرائیل یکی دانسته اند
۞ و همچنین در روایات ، پیدایش شراب به جمشید منسوب بوده است
۞ «جام کیخسرو» را «جام جم » و «جام جمشید» خواندند و این انتساب ظاهراً در قرن ششم هجری پدید آمده است . شبستری در کنزالحقایق گوید
۞:
یکی جم نام وقتی پادشا بود
که جامی داشت کان گیتی نما بود
بصنعت کرده بودندش چنان راست
که پیدا میشداز وی هرچه میخواست
هر آن نیک و بدی کاندر جهان بود
در آن جام از صفای آن نشان بود
چو وقتی تیره جام از زنگ گشتی
شه گیتی از آن دلتنگ گشتی
بفرمودی که دانایان این فن
بکردندی به علمش باز روشن
چو روشن گشتی آن جام دل افزای
بدیدی هرچه بودی در همه جای .
و گوینده در مصباح الارواح گوید
۞ :
هریک جمشید کرده از گل
صد جام جهان نمای حاصل .
؟
برخی از فرهنگ نویسان خواسته اند بین این دو تلفیقی کنند و گفته اند «مناسبت جام به جمشید آن است که جمشید جام را احداث نموده وکیخسرو جامی ساخته بود مشتمل بر خطوط هندسی ، چنانچه از خطوط و رقوم و دوائر اصطرلاب ارتفاع کواکب و غیره معلوم نمایند، همچنین از آن جام حوادث روزگار معلوم کرد چنانچه در کتب تواریخ مسطور است ».
۞ فخرالدین عراقی در قصیده ای بمدح مراد خویش شیخ بهاءالدین زکریای مولتانی گوید:
جام کیخسرو بکف داریم پس زیبد که ما
دمبدم در بزم وصل یار جام جم زنیم .
سلیمان : باعتباری جام جم را جام سلیمان دانسته اند
۞ . در داستانهای اسلامی ، سلیمان و جمشید را باهم خلط کرده اند
۞ ، زیرا ایرانیان مرکز جمشید داستانی را کشور فارس میدانسته اند و آثار باقیمانده ٔ داریوش و خشایارشا و دیگر پادشاهان هخامنشی را در «تخت جمشید» و از آن ِ جم دانسته اند چنانکه نام «تخت جمشید» خود حاکی از آن است
۞ . از سوی دیگر در نتیجه ٔ افسانه های مذهبی تشابه کامل بعض احوال و اعمال منسوب به جمشید و سلیمان مانند استخدام دیوان و جنیان و طاعت جن و انس از ایشان و سفر کردن در هوا، موجب این توهم گردیده که جمشید و سلیمان یکی است ، از این رو فارس را تختگاه سلیمان و پادشاهان فارس را قائم مقام سلیمان و وارث ملک سلیمان خوانده اند
۞ و حتی آرامگاه کورش بزرگ را مشهد مادر سلیمان نامیده اند. بنابرآنچه گذشت جام جم را نیز در ادبیات پارسی گاه به سلیمان نسبت کرده اند
۞ . حافظ گوید:
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی
۞ که دمی گم شود چه غم دارد.
جامی در منظومه ٔ«سلامان و ابسال » در عنوان «آگاه شدن شاه از رفتن سلامان و خبر نایافتن از حال وی و آئینه ٔ گیتی نمای را کار فرمودن و حال وی دانستن » آرد:
گفت از هر جا خبر جستند باز
کس نبود آگاه زان پوشیده راز
داشت شاه آئینه ٔ گیتی نمای
پرده ز اسرار همه گیتی گشای
چون دل عارف نبود از وی نهان
هیچ حالی از بد و نیک جهان
گفت کان آئینه افتادش نظر
یافت از گم گشتگان خود خبر
هر دو را عشرت کنان در بیشه دید
از غم ایام بی اندیشه دید
۞ .
جامی در آغاز داستان مزبور فقط گوید:
شهریاری بود در یونان زمین .
و نام وی را یاد نکرده است اما خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات نام او را هرمانوس پادشاه مملکت یونان و روم و مصر(؟) آورده است و شاید وی همان ارمانوس یا ارمانیوس مذکور در تواریخ
۞ باشد.
نامهای مختلف . در ادبیات ما جام مزبور را گاه «جام جم » خوانده اند. خاقانی گوید:
عمر جام جم است کایامش
بشکند خرد، بس ببندد خوار.
و گاه «جام جمشید» خاقانی راست :
خسرو جمشید جام ، سام تهمتن حسام
خضر سکندر سپاه ، شاه فریدون علم .
و زمانی «جام کیخسرو» که امثله ٔ آن گذشت و گاه «جام جهان نما» بطور اطلاق یاد شده . فخرالدین عراقی گوید:
چون جام جهان نمای ساقی
بنمود مرا لقای ساقی
باشد که شود دل عراقی
چون جام جهان نمای ساقی .
و هنگامی «جام جهان بین » حافظ گوید:
همچو جم جرعه ٔ ما
۞ کش که ز سرِّ دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی .
و زمانی «جام گیتی نمای » و «آئینه ٔ گیتی نمای » که شاهد آنها گذشت . بدیهی است که در برخی موارد ابهامی بین جام (شراب منسوب به ) جمشید و جام (جهان نمای ) جمشید موجود است .
تعبیرات . بدیهی است که خردمندان باریک بین وجود چنین جامی سحرآمیز را نمیتوانستند باور کنند، از اینجهت در پی تعبیر آن برآمدند:
1- حکیمی گفت : جام آب بود آن
۞ . آب رود و دریا نخستین آینه ٔ بشر بود
۞ . لطافت آب و انعکاس صورت اشیاء و اشخاص در سطح آن موجب گردید که علاوه بر شرب ، آب را بعنوان مظهر و مجلای اشیاء بکار برند. از سوی دیگر ثالس ملطی
۞ از حکمای یونان باستان و پیروان او آب (شاید دریا که زائیده ٔ آن است ) را منشاء پیدایش جهان شناخته اند
۞ بنابراین برخی آب را جام جهان نما دانسته اند که کلیه ٔ صور جهانی بصورت استعداد در آن مکنون است .
2- منجم گفت : اصطرلاب بود آن . اصطرلاب (اسطرلاب )
۞ اصلاً کلمه ای است یونانی مرکب از استرن
۞ بمعنی ستاره و لمبانین
۞ بمعنی گرفتن و مفهوم ترکیبی آن تقدیر ستارگان است و آن آلتی است که برای مشاهده ٔ وضع ستارگان و تعیین ارتفاع آنها و تشخیص اوقات بکار میرفته است . اختراع اصطرلاب را به ابرخس
۞ دانشمند قرن دوم پیش از میلاد نسبت داده اند ولی علمای اسلام در تکمیل آن کوشیدند و گویا ابواسحاق ابراهیم بن حبیب فزاری (قرن دوم هجری ) نخستین کسی است در اسلام که اصطرلاب ساخته وآن را در اعمال نجومی بکار برده است . بطلمیوس
۞ معروف (قرن دوم میلادی ) کلمه ٔ اصطرلاب را به نقشه ٔ دو نیمکره ٔ زمین اطلاق کرده است و اغلب مؤلفان اروپائی در قرنهای شانزدهم و هفدهم میلادی نیز آن را به همین معنی استعمال کرده اند. مؤلف غیاث اللغات گوید: کیخسرو جامی ساخته بود مشتمل بر خطوطهندسی چنانچه از خطوط و رقوم و دوائر اصطرلاب ارتفاع کواکب و غیره معلوم نمایند.
3- دگر یک گفت : بود آئینه ای راست
چنان روشن که میدید آنچه میخواست .
آئینه - در اعصار باستانی فقط آئینه های فلزی را که مجموعاً دارای ابعاد کوچک بودند بکار می بردند. طلا، نقره ، فولاد و مخصوصاً برنج در ساخت آئینه بکار میرفت . فولاد در آینه تا قرن شانزدهم استعمال میشده است ولی در این عصر آینه های شیشه ای بکار بردند. آئینه برای خاصیت انعکاس اشیاء از همان قدیم تمثیلی بلیغ برای مظهر و مجلای حقیقت گردید. از جمله ٔ موضوعهائی که جلب توجه مسلمانان کرده ، آینه ٔ اسکندر است که در ادبیات ما نیز بسیار آمده است . حافظ گوید:
آئینه ٔ سکندر جام جم است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا.
فرهنگ نویسان گفته اند: «نام آینه ای است که بجهت آگاهی از حال فرنگ بر سر مناره ٔ اسکندریه نهاده بوده است و کشتیهای دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده و آن مناره را اسکندر بدستیاری ارسطو بنا کرده بود و از غفلت پاسبانان ، فرنگیان فرصت یافته آینه در آب افکندند و اسکندریه را برهم زدندو ارسطو بفسون و اعداد آن را از قعر دریا برآورد (؟)» و آن در حقیقت مناره ٔ دریائی در جزیره ٔ فارس
۞ نزدیک اسکندریه بوده است
۞ و برجی بوده که در ساحل دریا یا در جزیره ای برآورده بودند. این مناره در آغاز قرن سوم به امر بطلمیوس محب الاخ
۞ و بتوسط گنیدین ستراتی
۞ از مرمر سفید به ارتفاع
135 گز ساخته شد و در رأس آن شب هنگام آتش می افروختند و کشتی ها را راهنمائی میکردند. در فرهنگ فارسی به انگلیسی جانسن آمده : جام جم یا جام جمشید؛ آئینه ای که جهان را نمایش میداد و مجازاً مناره بخصوص مناره ٔ اسکندریه را گفته اند.
4- برخی از متأخران آن را به کره ٔ جغرافیائی تعبیر کرده اند که نقشه ٔ کشورهای مختلف و کوهها و دریاها و رودها با فواصل معین بر آن ثبت بود. از عهود قدیم نقشه ٔ جهان تا آنجا که معلوم قدما بود ترسیم شده است ولی چیزی از آنهاباقی نمانده اما از قرون وسطی نقشه های متعدد در دست است و کره ٔ ارض را به اشکال مختلف مربع و مربع مستطیل و قرص محاط به اقیانوسها و غیره ترسیم کرده اند بهمین مناسبت برخی از متأخران کتب خود را در جغرافیا «جام جم » نامیده اند از آنجمله فرهاد میرزا معتمدالدوله ابن عباس میرزا «جغرافیا و تاریخ جدید» تألیف ویلیام پینک
۞ را به پارسی ترجمه کرده بنام «جام جم » در
1272 هَ .ق . در تهران به طبع رسانیده است و همچنین سید علیخان وقارالملک شرح سیاحت هندوستان را به نام «جام جم هندوستان » در
1316 هَ .ق . چاپ کرده است .
5- بعض دیگر آن را قطب نمای احکامی
۞ گفته اند. یونانیان و رومیان را از قطب نما آگاهی نبود و ظاهراً نخست چینیان آن را ساختند و محقق است که در قرن های هفتم و هشتم میلادی ، ملاحان چینی نوعی قطب نمای ساده بکار میبردند. مسلمانان از چینیان و مسیحیان در جنگهای صلیبی از مسلمانان ساختن وطریقه ٔ استعمال آن را فراگرفتند.
6- تعبیر عرفانی . این تعبیرات ذوق لطیف عارفان حقیقت جوی ایرانی را اقناع نکرد:
بقدر علم خود گفتند بسیار
ولی آسان نشد این کار دشوار.
پس از جستجوی فراوان ، عاقبت حقیقتی یافتند که از فرط وضوح ، پنهان مانده بود:
بسی گفتند هر نوعی از اینها
نبود آن جام جم جز نفس دانا
چو نفس تیره روشن کرد انسان
نماید اندر او آفاق یکسان
چو انسان گشت اندر نفس کامل
شود بر کل موجودات شامل
ز چرخ و انجم و از چار ارکان
نموداری بود در نفس انسان
حقیقت دان اگر چه آدم است او
چو عارف شد بخود جام جم است او
۞ .
حافظ شیرین سخن بارها بدین معنی اشارت کرده و بخصوص در غزلی دلپسند همان تعبیر شبستری را با بیانی لطیف آورده است :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرونست
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو بتأیید نظر حل معما میکرد
گفتم :((این جام جهان بین بتو کی داد حکیم ؟))
گفت : «آنروز که این گنبد مینا میکرد»
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا
۞ میکرد.
به تعبیر دیگر جهان خود «جام جم » است . ادیب پیشاوری گوید:
جهان ای برادر چو جام جم است
نماینده ٔ سیرت مردم است .
بمناسبت تعبیرعرفانی ، برخی از کتب حکمی و عرفانی بدین نام ها خوانده شده اند: جام جم اوحدی . اوحدی مراغه ای (متوفی بسال
738 هَ .ق .) مثنوی دلکشی بنام «جام جم » پرداخته است و خود در آغاز منظومه گوید
۞ :
نامه ٔ اولیاست این نامه
مبر این را به شهر و هنگامه
نفس را این بشارتی چندند
بمقاصد اشارتی چندند
نام این نامه جام جم کردم
وندرو نقش کل رقم کردم .
گوینده تعبیری از جام جم نیاورده و فقط خواسته است کتاب خود را که مشتمل است بر مقدماتی چند و دو دور که دور اول را به مبداء آفرینش و دور دوم را به کیفیت معاش جمهور اختصاص داده به جام جهان نمای جمشید تشبیه کند.
جام جهان نما. تألیف محمد عزالدین بن عادل مشهور به محمد شیرین و معروف به مغربی (متوفی
809 هَ .ق .) در عرفان
۞ . جام گیتی نما- تألیف قاضی میرحسین بن معین الدین حسینی میبدی (متوفی در
910 هَ .ق .) در حکمت
۞ . جام فرنگی . در زبانهای اروپائی گراآل
۞ یا سن گراآل
۞ بجامی اطلاق شده که گویند عیسی در آخرین شامی که با حواریون صرف کرد، آن را بدست گرفت . یکی از حواریون بنام یوسف رامه ای
۞ ، خونی را که براثر ضربت دشمن بپهلوی وی جاری میشد در آن جام ریخت . افسانه های مربوط بدین جام اندکی پس از شیوع مسیحیت رواج یافت ولی پیش از پایان قرن دوازدهم میلادی ، اثری از آن در دست نیست . در این قرن روبر دوبورُن
۞ منظومه ای درباره ٔ (یوسف رامه ای ، مرلین
۞ پرسوال
۞ ) بساخت و در آن افسانه ٔ مسیحی را با روایات قوم سلت
۞ مربوط به شام فصح در هم آمیخت . گویند جام مزبور را به انگلستان بردند و قرنها آنجا پنهان ماند تا عاقبت پرسوال قهرمان گالی آن را بیافت . ازاین افسانه ، بسیاری تقلید کردند و شاخ و برگهای فراوان بدان افزودند. کرتین دوتروی
۞ (شاعر فرانسوی قرن دوازدهم میلادی ) و پیروان فرانسوی او مانند: گوشه
۞ ، منسیه
۞ و ژربر
۞ وقایع مربوط به پرسوال را در آثار خودتشریح کرده اند. ولفرام اشنباخی
۞ شاعر آلمانی در منظومه ٔ حماسی خود «پارتسیوال »
۞ (
1205 -
1215 م .) و آلبرت شارفن ترگ
۞ در «تیتورل »
۞ جام مزبور را مرکز تخیلات عرفانی درهم و پیچیده ساخته اند. پرسوال در داستان منثور موسوم به «سن گرآل بزرگ »
۞ به شکل قهرمانی که بجستجوی جام مقدس برآمده ، ظاهر میشود. از متأخران ویلهلم ریشارد واگنر
۞ موسیقی دان معروف آلمانی (
1813 -
1883 م .) جام مزبور را موضوع درام غنائی «پارسیفال »
۞ (
1882 م .) خود قرار داده است . (از مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال اول شماره ششم ص
300 ببعد). و رجوع به جام جم شود.