جام زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن . (آنندراج ). جام باده نوشیدن . جام می خوردن . جام شراب نوشیدن
: می چو از خم به سبو رفت و گل انداخت نقاب
فرصت عیش نگهدار و بزن جامی چند.
حافظ (از آنندراج ).
میلی آمد بخود ازمستی شب وقت صبوح
بار دیگر دو سه جام می بیغش زد و رفت .
محمدقلی میلی (از آنندراج ).