جامه کندن . [ م َ
/ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جامه از تن جدا کردن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ). پیراهن از تن برون کردن . لباس را بیرون آوردن
: جامه ٔ واژون طالع میکنم از تن کلیم
بخت را از همت والا دگرگون میکنم .
کلیم همدانی (از ارمغان آصفی ) (از آنندراج ).