اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جامه گذاشتن

نویسه گردانی: JAMH GḎʼŠTN
جامه گذاشتن . [ م َ / م ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) :
زندگانی من از روی پریشانیهاست
جامه بگذاشتنم از ره عریانیهاست .

اشرف مازندرانی (از ارمغان آصفی ).


کنند دفن از آن رو شهید را با رخت
که هر که کشته ٔ او گشت جامه نگذارد.

اشرف (از بهار عجم ) (از آنندراج ).


به سال ... جامه گذاشت . (صبح گلشن ص 243). این عبارت مکرر در کتاب فوق آمده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.