اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان افروز

نویسه گردانی: JAN ʼFRWZ
جان افروز. [ اَ ] (نف مرکب ) جان افروزنده . فروزنده ٔ جان . تازه کننده ٔ جان . روشن کننده ٔ جان . شادکننده :
بهشت جاودان آنروز بینم
که آن رخسار جان افروز بینم .

(ویس و رامین ).


که بگو ای امیر جان افروز
که شب تیره به بود یا روز.

سنایی .


ز آنکه اقبال خویش را دیدم
با رخ دلگشای جان افروز.

انوری .


جان خاقانی فدای روی جان افروز تست
گرچه خصم اوست جانان یار جانان جان تو.

خاقانی .


هنوز آن مهر بر درج رحم داشت
که جان افروز گوهر گشت پیدا.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 27).


تا حسن جانفروز تو بینند عاشقان
بردار یکدم از رخ خود این نقابها.

اسیری (ازبهار عجم ).


جز لقای روی جان افروز دوست
درد ما را نیست درمان ای طبیب .

اسیری لاهیجی (از بهار عجم ).


رجوع بجان افروختن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.