اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان بدرآوردن

نویسه گردانی: JAN BDRʼAWRDN
جان بدرآوردن . [ ب ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) جان بدربردن . جان برون بردن . سالم ماندن . نجات یافتن :
عجب از کشته نباشد بدر خیمه ٔ دوست
عجب از زنده که چون جان بدرآورد سلیم .

سعدی .


رجوع بجان بدربردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.