گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جان بدربردن نویسه گردانی: JAN BDRBRDN جان بدربردن . [ ب ِ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سالم ماندن . نجات یافتن . جان بدرآوردن . جان بردن : یکی پیش خصم آمدن مردواردوم جان بدربردن از کارزار. سعدی .زین بحر عمیق جان بدربردآنکس که هم از کنار برگشت . سعدی .رجوع به جان بدرآوردن شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود