اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان برآمدن

نویسه گردانی: JAN BRʼAMDN
جان برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) جان بیرون رفتن . مردن :
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید.

سعدی .


بچه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی .

سعدی .


رمق مانده ای را که جان از بدن
برآید چه سود انگبین در دهن .

سعدی .


تا رفته از نظر ز تنم جان برآمده
شرمنده ام که در غمش آسان برآمده .

حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.