اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان برافشاندن

نویسه گردانی: JAN BRʼFŠANDN
جان برافشاندن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) جان افشاندن . جان باختن . جان نثار کردن . خویشتن را فدا کردن :
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم .

فردوسی .


چه حاجتست بشمشیر قتل عاشق را
حدیث دوست بگویش که جان برافشاند.

سعدی .


بعشق روی تو گفتم که جان برافشانم
و گر بشرم درافتادم از محقر خویش .

سعدی .


جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی
سر این دارم اگر طالع آنم باشد.

سعدی .


همچو صبحم یکنفس باقیست بی دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع.

حافظ.


رجوع به جان افشاندن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.