گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جان بغرغر رسیدن نویسه گردانی: JAN BḠRḠR RSYDN جان بغرغر رسیدن .[ ب ِ غ َ غ َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) جان بدهان رسیدن . جان به لب رسیدن . کنایه از بی تاب شدن : ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست رسید از خیرگی جانم بغرغر. ناصرخسرو.چو مدحت بر آل پیمبر رسانم رسد ناصبی را از آن جان بغرغر.ناصرخسرو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود