اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جان به لب رسیدن

نویسه گردانی: JAN BH LB RSYDN
جان به لب رسیدن . [ ب ِ ل َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ) :
پدر که جان عزیزش بلب رسید چه گفت
یکی نصیحت من گوش دار جان عزیز.

سعدی .


گر تشنگان بادیه را جان بلب رسد
تو خفته در کجاوه بخواب خوش اندری .

سعدی .


آوخ که بلب رسید جانم
آوخ که ز دست شد عنانم .

سعدی .


من نه آنم که سست بازآیم
ور ز سختی بلب رسد جانم .

سعدی .


جان بلب از ضعف نتواند رسید
ما بزور ناتوانی زنده ایم .

ملاطاهر غنی (از بهار عجم ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.