جان درمیان . [ دَ ] (ص مرکب )مستعد بفداکاری جان خود برای دیگری . (ناظم الاطباء).آنکه با تو از جان خویش نیز دریغ نکند
: ای قلمت با دوات طوطی هندوستان
پیش زبان تو تیغ هندوی جان درمیان .
کمال اسماعیل .
کنایه از آن است که مرا با تو بجان مضایقه نیست . (برهان ). کنایه ازنهایت مهربانی و دوستداری که تا جان مضایقه ندارد. (بهار عجم ) (آنندراج ). و با لفظ داشتن و نهادن نیز مستعمل است . (از بهار عجم ).