جان کشیدن . [ ک َ
/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) مردن . (بهار عجم ) (آنندراج ). جان فدا کردن
: صدبار جان کشیدن از آن به که پیش خلق
یکبار کس نفس ز پی مدعا کشد.
میرزا طاهر وحید (از بهار عجم ).
خوش آنکه نقل سازم لبهای می پرستش
جانی کشم بپایش جامی کشم ز دستش .
ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).