جای روب . (اِ مرکب ) جارو. جاروب . جاروبه . (آنندراج ). رجوع بکلمات فوق در همین لغت نامه شود. جهارو، لهجه ٔ بعضی بلاد هند.(از آنندراج ). مِکسَحَه . (منتهی الارب )
: سبوذ و ساغر و آنین و غولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان .
طیان .
او را بجای روب هجای من
با خاک ره بکوی برون رفتی .
سوزنی .
نمیشد موش در سوراخ کژدم
بیاری جای روبی بست بر دم .
نظامی .
رجوع به جارو و جاروب شود.