اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جای ماندن

نویسه گردانی: JAY MANDN
جای ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن رها کردن . ترک گفتن . باقی گذاشتن : و چندین ولایت بشمشیر گرفته ایم و سخت با نامست ، آخر فرع است و دل در فرع بستن و اصل را بجای ماندن محال است . (تاریخ بیهقی ص 18). و ایشان بسیج رفتن کردند چگونگی آن و بدرگاه رسیدن را بجای ماندم که نخست فریضه بود راندن . (تاریخ بیهقی ص 11).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.