جبر
نویسه گردانی:
JBR
جبر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است . این ده در پانزده هزارگزی جنوب دزفول و پانزده هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شوش بدزفول واقع شده و محلی است دشت و گرمسیر و مالاریایی و صد تن سکنه دارد و آب آنجا از رودخانه ٔ دز تأمین میشود و محصول آن غلات ، برنج و کنجد و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . ساکنان آن از طائفه ٔ عشایر بختیاری هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
جبر. [ ] (اِخ ) ابن القاسم . از وزراء فاطمیین است و در شوال سال سیصد و هفتاد و سه این سمت را داشته است . (از معجم الانساب زامباور ج 1 ص 145...
جبر. [ ] (اِخ ) ابن انس ، از طائفه ٔ بنی زریق است . طبرانی او را از صحابه میداند که با علی (ع ) در صفین بودند و گفته است وی از کسانی است ...
جبر. [ ] (اِخ ) ابن جبربن محمدبن جبربن هشام قرطبی مالکی . وی بسال 615 هَ .ق . درگذشت . او راست : مطالع الانوار و مسالک الابرار فی فضائل ...
جبر. [ ] (اِخ ) ابن زید. وی پدر ابی عبس است . گفته اند که او صحابی است و روایاتی دارد لیکن درست نیست بلکه ابوعبس پسر او از صحابه است و...
جبر. [ ] (اِخ ) ابن عبداﷲالقبطی . مولی بنی غفار و گویند: مولی ابوبصرة غفاری است . ابن یونس از حسن بن علی بن خلف بن قدید حکایت کند که این ...
جبر. [ ] (اِخ ) ابن عتیک بن قیس بن هیشةبن الحارث . صحابی است . رجوع به جابربن عتیک بن قیس ... در همین لغت نامه والاصابة شود.
جبر. [ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی بن الفرج بن صالح مکنی به ابوالبرکات و ملقب به الربعی الزهری . وی یکی از ادیبان فصیح و بلیغ بود. محمدب...
جبر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن نعیم بن مرةالحضرمی المصری . محدث است . از عطا و ابوزبیر روایت کند و اللیث وابن لهیعه از وی روایت کنند. دارقطنی گوید...
جبر. [ ج َ] (اِخ ) ابن نوف مکنی به ابوالوداک . وی از ابوسعیدالخدری روایت کند. (از ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 251).
جبر کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جبران کردن . تلافی کردن . نقص و زیان مادی یا معنوی را برطرف کردن : بر حالت ببخشید و کسر حالت را بتفقد...