جبه
نویسه گردانی:
JBH
جبه . [ ج َ ب َ / ب ِ ] (اِ) رب نارنج و مانند آن . (برهان ) (آنندراج ). فشرده و پخته ٔ آب نارنج یا غیر آن که سفت شود. رب . || نام دارویی است . (برهان ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
جبة. [ ] (اِ) اسم هندی است و آن نوعی است از چوب در بلاد هند و رنگ او زرد است و... او را به کلکلاخ هندی تشبیه کرده اند و بعضی جیم را ب...
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در نواحی راه خراسان . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). و رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 213 شود.
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است به نهروان . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). از دهات نهروان و از اعمال بغداد است . (از معجم البلدان ).
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است میان بعلبک و دمشق . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). یاقوت آرد: به جبة عسیل معروف است و آن ناحیه ای ...
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است به مصر. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). جبه یا جب موضعی است به مصر. (از معجم البلدان ).
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک یعقوبا. (منتهی الارب ).
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) آبی است در ریگ عالج . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از اعمال بغداد. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
جبة.[ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) جهشیاری گوید: جبه در شعر زیر:واﷲ لو طفّلت یا ابن استهاتسعین عاماً لم تکن من أسدفارحل الی الجبة عن عصرناو اطلب ْ اب...
جبة. [ ج ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است به طرابلس شام .(از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).