اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جبین

نویسه گردانی: JBYN
جبین . [ ج ُب ْ بی ] (اِ) در ولف به نقل مُهْل ۞ ماست [ شیر ترشیده ] است با علامت سؤال . ولی ظاهراً کلمه محرف چُپّین است که در فرهنگ اسدی و حاشیه ٔ آن به معنی طبق از بید بافته یا سله آمده چون طبق از بید بافته است و به جای سفره بکار می رفته است :
سبک مردبی مایه جبین نهاد
بر او تره و نان کشکین نهاد.

(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2995).


یکی کهنه جبین نهادمش پیش
برو نان کشکین سزاوار خویش .

(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2995).


رجوع به چپین و چبین در همین لغت نامه و برهان قاطع چ معین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جبین بر خاک مالیدن . [ ج َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت و فرمانبرداری کردن . تسلیم شدن : شاهنشه گیتی تو باش و درخور شاهنشهی تا هر امی...
خون بر جبین مالیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن پیشانی بخون مقتول بوسیله ٔ دادخواهان او. (از آنندراج ) : نماند از گریه ٔ بسیار در دل آنق...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.