اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جذع

نویسه گردانی: JḎʽ
جذع . [ ج َ ذَ ] (اِخ ) ثعلبة بن زیدبن الحارث . رجوع شود به امتاع الاسماع ص 90.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جزع عقیقی . [ ج َ ع ِ ع َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ قیمتی که مانند عقیق وجزع میباشد بدین معنی که صفات هر دو در آن جمع است و در یهودیه ...
جزع نمودن . [ ج َ زَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ناله و فغان و زاری کردن . بی صبری و ناشکیبائی و بیقراری کردن . جزع کردن : فایق چون ب...
جزع یمانی . [ ج َ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ای است که به یمن منسوب است و آنرا جزع یمنی و قسمی از آنرا نیز جزع ظفاری گویند. ر...
جزع یمینی . [ ج َ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان جزع یمانی است . رجوع به این کلمه شود. حمداﷲ مستوفی آرد: معدن جزع به یمن باشد و ...
سرای جزا. [ س َ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم آخرت . (برهان ) (آنندراج ). || بهشت . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ).
جزع بقرانی . [ ج َ ع ِ ؟ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی جزع است که گرانبهاترین و کمیاب ترین اقسام آن بشمار است و خطوط مستقیم و بدون اعوجاج...
جزع الدواهی . [ ج َ عُدْ دَ ] (اِخ ) موضعی در سرزمین طی . (از معجم البلدان ) : الی جزع الدواهی ذاک منکم مغان فالخمائل فالصعید.زیدالخیل (از مع...
جزع بنی کوز. [ ج َ ع ُ ب َ ] (اِخ ) از دیار بنی ضباب است به نجد و تا آنجا دو روز راه است به یک طریق . (از معجم البلدان ).
جزع بنی حماز. [ ج َ ع ُ ب َ ح َم ْ ما ] (اِخ ) آنان از بنی التیم ، تیم عدی هستند و بگفته ٔحفصی نام وادیی است به یمامه . (از معجم البلدان ).
حرف شرط و جزاء. [ ح َ ف ِ ش َ طُ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: یائی است ملینه که در اواخر افعال معنی شرط و جزا دهد، چنانکه ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.