گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جراح نویسه گردانی: JRʼḤ جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن زیادبن همام . وی باتمیم بن عمر تیمی از طرف المهدی والی سیستان شده بود و در سیستان میزیست . رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص 148 شود ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی جراح جراح . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جراحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ جراحت است که یک زخم و یک ضرب باشد. (شرح قاموس ). زخم... جراح جراح . [ ج َرْ را ] (ع ص ، اِ) کسی که جراحات را معالجه میکند. (از اقرب الموارد). کسی که زخم دارها را مداوا و پرستاری می کند. آنکه عالم به ... جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) نهر... شعبه ای از نهرجهانگیری است و جهانگیری منشعب است از رود جراحی . جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ). جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن شاجر ذروی صبیانی .شاعری بود که در قرن نهم هجری در وادی صبیا بدنیا آمد و دیوان شعری دارد. رجوع به معجم المؤ... جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن ضحاک . از روات بود و بعضی او راجزء مناکیر دانسته اند. رجوع به لسان المیزان شود. جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. وی از طرف عمربن العزیز پس از عزل یزیدبن مهلب از امارت خراسان ، والی آن دیار شد. (از حبیب السیر چ خیا... جراح جراح . [ ج َرْرا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حکمی . وی از طرف عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی والی خراسان و سیستان شد. و به وی فرمان داد که چنانکه من... جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حکمی یمنی . وی بزمان رشید خلیفه ٔ عباسی امیر خراسان بود. ابونواس شاعر حکمی از موالی اوست . (یادداشت مؤ... جراح جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مدائنی . طوسی و ابن نجاشی او را در شمار رجال شیعه آورده اند. او را تصنیفی است که در آن از حضرت جعفر صا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود