اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جراءة

نویسه گردانی: JRʼʼ
جراءة. [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِمص ) دلیری .(دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرأت . جسارت . دل .جگر. یارا. رجوع به جرأت شود. دلیر شدن . (دهار) (از اقرب الموارد). دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). جَراءَة. جُرَة. جَرائیَة. جَرایَة. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
جرعة. [ ج َ ع َ ] (ع مص ) یک آشام فروخوردن به یک بار. (منتهی الارب ). یک آشام فروخوردن آب به یک بار. (ناظم الاطباء). پردهان از آب و شر...
جرعة. [ ج َ رَ ع َ ] (ع اِ) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار. || زمین درشت که به ریگ ماند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (آنندراج ). || ریگ ت...
جرعة. [ ج ِ رَ ع َ ] (ع اِ) جَرَعَة. رجوع به این کلمه شود.
جرعة. [ ج ُ رَ ع َ ] (ع اِ) جَرَعَة. (منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.
جرعة. [ ج ُ ع َ ] (ع مص )یک بار آشامیدن . (غیاث اللغات ) (از متن اللغة) (از المنجد) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد)(از قطر المحیط)...
جرعة. [ ج َرَ ع َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: جرعه بتحریک و صدفی بسکون را آورده است و آن موضعی است نزدیک به کوفه که زمین آن نرم و ریگزار است . ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی کردی است: نِژدار neždār*** فانکو آدینات 09163657861
جرعه . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) در فارسی ، یک بار آشامیدن : جرعه بر خاک همی ریزم از جام شراب جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب . منوچهری...
جرعه کش . [ ج ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) جرعه نوش . رجوع بجرعه کشیدن و جرعه نوش شود : عقل جگر تفته ای است همت خشک آخوری است جرعه کش...
جرعه ریز. [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (اِ مرکب ) جامی باشد ناوچه دار و آن دو قسم بود: کوچک و بزرگ . با کوچک آن دارو و شربت و غیره در گلوی اطفال ریزند ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.