جرز
نویسه گردانی:
JRZ
جرز. [ ج ُ رُ ] (معرب ، اِ) معرب گرز. (آنندراج )گرز آهنی . معرب است . (منتهی الارب ). گرز آهن یا نقره . فارسی معرب است . (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، اَجراز، جِرَزَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال طوت الحیة اجرازها؛ ای جسمها. (المنجد). || (ع ص ) زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آنکه علف وی خورانیده شود یا زمین باران نارسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین بی گیاه . (آنندراج ) : او لم یروا انا نسوق الماء الی الارض الجرز. (قرآن 27/32)؛ ای قطع نباتها. (از اقرب الموارد). جَرز. جُرز. جَرَز. (منتهی الارب ). رجوع بکلمات مزبور شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جرذ. [ ج َ ] (ع مص ) بسته و مانند موش گردیدن ریش (زخم ). (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : جرذت القرحة؛...
جرذ. [ ج َ رَ ] (ع اِ) بیماری ستور، مانند آماس و ترنجیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر ورمی که در پی ستور پدید آید. (از اقرب ...
جرذ. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی موش یا موش نر بزرگ . (از متن اللغة). ج ، جُرذان . (متن اللغة) (ازمنتهی ال...
جرذ. [ ج َ رِ ] (ع ص ، اِ) جایی که کلاکموش در آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد).
جرض . [ ج َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را. (از منتهی الارب ). خفه کردن . (ناظم الاطباء). خفه کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
جرض . [ ج َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن خدو را به اندوه . (از منتهی الارب ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلو درماندن طعام و جز...