گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جرز نویسه گردانی: JRZ جرز. [ ج ُ ] (اِخ ) ۞ نام یکی از ملوک اطراف سرزمین بلهرا که او را ملک الجرز میخواندند و لشکریان فراوان داشت . (اخبار الصین والهند ص 12 س 16). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی جرذ جرذ. [ ج َ ] (ع مص ) بسته و مانند موش گردیدن ریش (زخم ). (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : جرذت القرحة؛... جرذ جرذ. [ ج َ رَ ] (ع اِ) بیماری ستور، مانند آماس و ترنجیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر ورمی که در پی ستور پدید آید. (از اقرب ... جرذ جرذ. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی موش یا موش نر بزرگ . (از متن اللغة). ج ، جُرذان . (متن اللغة) (ازمنتهی ال... جرذ جرذ. [ ج َ رِ ] (ع ص ، اِ) جایی که کلاکموش در آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد). جرض جرض . [ ج َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را. (از منتهی الارب ). خفه کردن . (ناظم الاطباء). خفه کردن کسی را. (از اقرب الموارد). جرض جرض . [ ج َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن خدو را به اندوه . (از منتهی الارب ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلو درماندن طعام و جز... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود