جرعة
نویسه گردانی:
JRʽ
جرعة. [ ج ُ رَ ع َ ] (ع اِ) جَرَعَة. (منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن زیادبن همام . وی باتمیم بن عمر تیمی از طرف المهدی والی سیستان شده بود و در سیستان میزیست . رجوع به تاریخ ...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن شاجر ذروی صبیانی .شاعری بود که در قرن نهم هجری در وادی صبیا بدنیا آمد و دیوان شعری دارد. رجوع به معجم المؤ...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن ضحاک . از روات بود و بعضی او راجزء مناکیر دانسته اند. رجوع به لسان المیزان شود.
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. وی از طرف عمربن العزیز پس از عزل یزیدبن مهلب از امارت خراسان ، والی آن دیار شد. (از حبیب السیر چ خیا...
جراح . [ ج َرْرا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حکمی . وی از طرف عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی والی خراسان و سیستان شد. و به وی فرمان داد که چنانکه من...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حکمی یمنی . وی بزمان رشید خلیفه ٔ عباسی امیر خراسان بود. ابونواس شاعر حکمی از موالی اوست . (یادداشت مؤ...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مدائنی . طوسی و ابن نجاشی او را در شمار رجال شیعه آورده اند. او را تصنیفی است که در آن از حضرت جعفر صا...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن عبدالملک از وزراء امویان بود. مؤلف دستورالوزراء آرد: پوشیده نماند که صاحب جوامع التواریخ جلالی ، قعقاع بن عیس...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن قبیصه ٔ اسدی . شخصی از خوارج بود که زخم بر ران حضرت امام حسن (ع ) زد. مؤلف حبیب السیر آرد: القصه حسن رضی ...
جراح . [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابن ملیح ، مکنی به ابووکیع. تابعی بود. رجوع به ابووکیع جراح بن ملیح شود.