اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرعه چین

نویسه گردانی: JRʽH CYN
جرعه چین . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) آن که جرعه برچیند. جرعه چیننده :
جرعه برچیند آفتاب از خاک
من هم از خاک جرعه چین باشم .

خاقانی .


برخاک در تو خون چشمم
خاقانی جرعه چین نویسد.

خاقانی .


جرعه چینان مجلس همه ایم
چه عجب خاک پی سپر مائیم .

خاقانی .


آستانت را به رخ شاهان عالم خاکروب
بزم گاهت را به لب حوران جنت جرعه چین .

سلمان ساوجی (از بهارعجم ) (از ارمغان آصفی ).


رجوع به جرعه چیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خاک جرعه چین . [ ک ِ ج ُ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) وصف خاک است که چون آب بر آن ریزند آب را کم کم فروکشد. کنایه از شخص ریزه خوار...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.