جستجو کردن . [ ج ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . تلاش کردن . (از ناظم الاطباء). || کاوش کردن . (یادداشت مؤلف ). طلب . تفتیش . تفحص . فحص . بحث
: سزد گر بگوئی تو ای نامجوی
که آنجا کرا میکنی جستجوی .
فردوسی .
ور بگیری کیت جستجو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند.
مولوی .