اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جعم

نویسه گردانی: JʽM
جعم . [ ج َ / ج َ ع َ ] (ع مص ) ریختن همه ٔ دندان های شتر از پیری . || بی اشتها شدن به طعام . (منتهی الارب ). || آرزومند گشتن شتر شور گیاه را. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ). || طمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سخت آرزومند گشتن بسیارخوار گوشت را. || (اِمص ) درشتی کلام با فراخی حلق . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شیخ جام . [ ش َ خ ِ ] (اِخ ) لقب احمد جامی . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
الست از ازل همچنان شان به گوش به فریاد قالوا بلی در خروش
میان جام . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش تربت جام شهرستان مشهد با 51 آبادی و جمعاً22630 تن جمعیت که همه ٔ آبادیها در اطراف تربت جام قرار...
شیخ الاسلام «احمد ابن ابوالحسن جامی نامقی ترشیزی» معروف به شیخ احمد جام (زاده ۴۴۰ - درگذشته ۵۳۶ هجری قمری) معروف به «ابونصر احمد ژنده‌پیل» یا بطور خلا...
منار جام که کهن سال‌ترین بنای خشت و گل جهان شمرده می‌شود در مناطق کوهستانی ولایت غور افغانستان است. این منار در قرن دوازدهم میلادی ساخته شده و ۶۵ مت...
پائین جام . (اِخ ) بلوکی از ولایت جام خراسان دارای 76 قریه .
جام بازی . (حامص مرکب ) کاسه گردانی . || حقه بازی ، تقلب . رجوع به جام باز شود.
جام بورک . [ م ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ آش بغرا. (ناظم الاطباء). رجوع به آش بغرا، ذیل کلمه ٔ آش در همین لغت نامه شود.
جام گردان . [ گ َ ] (نف مرکب )آنکه جام را به دور درآورد. گرداننده ٔ جام . ساقی .
جام عالی . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از قدح بزرگ که بدان شراب خورند. (آنندراج ) : فرنگی صفت جام عالی بده اگر میدهی پرتگالی ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.