جفت بودن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) پیوسته شدن و مانند هم بودن . (ناظم الاطباء). لنگه و تای چیزی بودن . نظیر و عدیل چیزی بودن . || استوار بودن و در جای خود قرار داشتن : در اطاق جفت است ؛ یعنی ، درست بسته شده است . || قرین و دمساز بودن
: همه روز با درد و غم بود جفت
ز اندیشه چون شب درآمد نخفت .
فردوسی .
دگر روز قیصر به بالوی گفت
که امروز با اندیان باش جفت .
فردوسی .
بدان جایگه شاد و خندان بخفت
تو گفتی که با ایمنی بود جفت .
فردوسی .
کاری است مرا نیکو حالی است مرا خوب
با لهو و طرب جفتم و با کام و هوی یار.
فرخی .