جلاب
نویسه گردانی:
JLAB
جلاب . [ ج َل ْ ل ] (اِخ ) جابربن عبداﷲبن مبارک موصلی مکنی به ابوالقاسم از محدثان است . وی در بغداد از ابی یعلی حسین بن محمد مطلبی حدیث کرده و از او ابراهیم بن مخلد باقر حی روایت کند. (لباب الانساب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
جلعب . [ ج َ ع َ ] (ع ص ) مرد بدخوی شریر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر دراز بسیار بی باک شتاب زده . (منتهی الارب ). رجوع به ماده...
جلعب . [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام کوهی است در حدود مدینه و برخی از شاعران در شعر خود آنرا مثنی آورده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
جل آب . [ ج ُل ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزی که بر روی آب استاده بندد واین فعل را جل بستن آب گویند. (آنندراج از غیاث ).