جلال
نویسه گردانی:
JLAL
جلال . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جُلَّة، بمعنی زنبیل بزرگ برای خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به جُلَّة شود. || ج ِ جُل ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جل شود. || ج ِ جلیلة. (منتهی الارب ). بمعنی خرمابن بزرگ بسیاربار. رجوع به جلیلة شود.
واژه های همانند
۱۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ملکشاه سلجوقی . جلال الدوله لقبی است که خلیفه ٔ بغداد به ملکشاه سلجوقی داده است . رجوع به تاریخ حب...
جلال دوانی . [ ج َ ل ِ دَ ] (اِخ ) رجوع به جلال الدین دوانی شود.
جلال درکانی . [ ج َ ] (اِخ ) (خواجه جلال ) ابن خواجه شهاب الدین از شاعران و مداحان اتابکیان است . وی در خدمت شیخ نجم الدین کبری سالک طریق...
جلال بلقینی . [ ج َ ] (اِخ ) از قاضیانی است که در زمان معتضد باﷲ داودبن متوکل خلیفه وفات یافت . (تاریخ الخلفاء ص 339 و 340).
جلال الاسلام . [ج َ لُل ْ اِ ] (اِخ ) وزیر امیرتیمور گورگان بود. وی چندی از وزارت معزول شد و سرانجام منصب سرداری لشکر تازیک بوی محول گشت . ...
جلال شیروانی . [ ج َ ل ِ ] (اِخ ) از اطباء و حکما و شعرای ایرانی است که در شیراز بشاه محمد مظفر و شاه شجاع انتساب داشته است . وی منظومه ای ...
جلال آباد بزرگ . [ ج َ دِ ب ُ زُ ] (اِخ ) از توابع بلوک راور کرمان است . (از مرآت البلدان ).
جلال آباد کوچک . [ ج َ دِ چ ِ ] (اِخ ) از توابع بلوک راور کرمان است . (مرآت البلدان ).
جلال الدین عضد. [ ج َ لُدْ د ع َ ض ُ ] (اِخ ) رجوع به جلال عضد شود.
جلال خالقی مطلق، ادبشناس، پژوهشگر و شاهنامهشناس ایرانی است.
تولد او در ۲۰ شهریور ۱۳۱۶ در تهران بود. تحصیلات دبیرستانی را در تهران انجام داد. دورهه...