اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جلال

نویسه گردانی: JLAL
جلال . [ج َ ] (ع مص ) بزرگوار شدن . (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). بزرگ قدر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار گردیدن . || حقیر شدن (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کوچک شدن . || منزه و پاک شدن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قاضی جلال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) اسحاق . سالها در اردوی سلطان حسین میرزا منصب و امر پیشنمازی داشت و گاهی در مجلس شاهی به توضیح مس...
جلال الدین عتیقی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ع َ ] (اِخ ) از شاعران است و اشعار بسیار خوب دارد. او راست :از خاک کف پایت هر گرد که برخیزدجانهاش فروبارد...
جلال الدین سیوطی . [ ج َ لُدْ د ن ِ س ُ طی ی ] (اِخ ) عبدالرحمان بن ابی بکربن محمد یا ابوبکر محمد جلال الدین سیوطی مکنی به ابوالفضل از اکابر ...
جلال الدین دمشقی . [ ج َ لُدْ د ن ِ دِ م َ ] (اِخ ) خطیب ، محمدبن عبدالرحمان . رجوع به خطیب دمشقی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین دوانی . [ ج َ لُدْ د ن ِ دَ ] (اِخ ) محمدبن اسعد یا سعدالدین اسعد یا محمد اسعدبن سعدالدین اسعد کازرونی صدیقی از حکما و متکلمین بزرگ...
جلال الدین رسولا. [ ج َ لُدْ د رَ ] (اِخ ) رجوع به رسولابن احمد تبانی شود.
جلال الدین خجندی . [ ج َ لُدْ د ن ِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) عمربن محمد معروف به خبازی . رجوع به خبازی عمر در همین لغت نامه شود.
جلال الدین چاولی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) (اتابک ) پس از خمارتکین ازطرف سلاجقه به اتابکی فارس رسید و تا سال 510 هَ . ق . در این مقام باق...
جلال الدین بخاری . [ ج َ لُدْ د ن ِ ب ُ ] (اِخ ) ابوالمظفر از وزرای ناصرلدین اﷲ بوده رجوع به دستور الوزراء ص 95 و حبیب السیر چاپ قدیم ج 1 ص ...
جلال الدین پورانی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) مکنی به ابویزید از مشایخ معروف زمان میرزا بابر بود. وی در شب دوشنبه دهم ذی قعده ٔ سال 862 هَ ...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۱۶ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.