جلال
نویسه گردانی:
JLAL
جلال . [ج َ ] (ع مص ) بزرگوار شدن . (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). بزرگ قدر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار گردیدن . || حقیر شدن (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کوچک شدن . || منزه و پاک شدن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین واقع در 12هزارگزي باختر نایین و چهارهزارگزی شمال شوسه ٔ اردستان به نائی...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نجف آباد شهرستان اصفهان ، واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری نجف آباد و پنج هزارگزی جنوب شوسه ٔ اصفهان ...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان . واقع درپنج هزارگزی شمال باختر فلاورجان و پنج هزارگزی جاده...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا واقع در 15هزارگزی شمال خاوری شهرضا و 4هزارگزی خاور شوسه ٔ شهرضا ب...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است مخروبه از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دیههای سیستان که در مغرب رود هیرمند و در چهار فرسنگی آن واقع است . جلال آباد قدیمی یکی ازنارنج (نارین ...
جلال آباد. [ ج َ] (اِخ ) قریه ای است از قرای نرماشیر. این ده 86 خانوار رعیت دارد. زراعت آن خوب است . (مرآت البلدان ).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) از مزارع قدیمی بلوک زرند کرمان است . این ده 17 خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) از مزارع دشت آب کرمان . (مرآت البلدان ).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) از مزارع هیجروئیه بلوک زرند کرمان است . (مرآت البلدان ).