جلال
نویسه گردانی:
JLAL
جلال . [ج َ ] (ع مص ) بزرگوار شدن . (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). بزرگ قدر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار گردیدن . || حقیر شدن (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کوچک شدن . || منزه و پاک شدن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) شاه عالم . رجوع به شاه عالم جلال الدین شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) عبداﷲبن یونس مکنی به ابوالمظفر وزیر الناصر لدین اﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. ابن قصاب که بسال 590 هَ . ق . وزارت ی...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی . لقب علی گورکان بن حسن تگین .رجوع به آل افراسیاب شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن ابوالحسن . رجوع به علی بن ابوالحسن زندی شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن بهاءالدین سام از ملوک بامیان است . وی پس از پدر هفت سال در بامیان حکومت کرد. در آن سال که سلطان...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن هبةاﷲ بخاری وزیر الناصر لدین اﷲ خلیفه ٔ عباسی و مردی ادیب و فاضل و فقیه بود. وی بسال 593 هَ . ق . ...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن یوسف بن صفار ماردینی . رجوع به علی بن یوسف در همین لغت نامه شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) عمر. رجوع به عمربن کازرونی شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) فضل اﷲ خواری از شاعران عهد سلطان تکش بود و شعرنیکو میسرود. وی با صدرالدین وزان بدیدار سلطان تکش که از عراق ...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) فیروزشاه بن ارغونشاه .رجوع به فیروزشاه جلال الدین در همین لغت نامه شود.