اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جلال

نویسه گردانی: JLAL
جلال . [ج َ ] (ع مص ) بزرگوار شدن . (ترجمان جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). بزرگ قدر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار گردیدن . || حقیر شدن (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کوچک شدن . || منزه و پاک شدن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) قلج طمغاج خان ابراهیم بن حسین سلطان سمرقند بود وی در آغاز جوانی گاه شعر میسرود. او راست :ای روی ترا ز حسن ...
جلال الدین . [ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمد آگهی نبیره ٔ مولانا جلال الدین قاینی است . وی در آغاز از ملازمان شاه غریب میرزا بود و سپس چندی بخراسان و...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمداکبرپادشاه فرزند همایون پادشاه است که پس از پدر بتخت سلطنت هندوستان نشست و گاه شعر میگفت . او راست :د...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمدبن احمد خطیب . رجوع به محمدبن احمدبن خطیب شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان قزوینی صاحب تلخیص المفتاح (متن مطول ). رجوع به محمد ... در همین لغت نامه شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمد. رجوع به محمدبن محمد کرخی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمدبن محمدبن حسین بلخی رومی . رجوع به محمد در همین لغت نامه شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) ملکشاه مکنی به ابوالفتح . رجوع به ملکشاه در همین لغت نامه شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) میزرا... سلطان محمود از طرف پدر خود سلطان ابوسعید بفرمانروایی استراباد رسید (754 هَ . ق .). رجوع به ترجمه ٔ ما...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) میرمیران از والیان اصفهان است . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 664، 665، 673، 674 شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۶ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.