جلال
نویسه گردانی:
JLAL
جلال . [ ج ُل ْ لا ] (ع ص ) بزرگ . || بزرگ قدر. مونث آن جُلاّلة. (منتهی الارب ). رجوع به جلالة شود. || کلانسال و آزموده کار. (از اقرب الموارد). رجوع به جلیل و جَلال و جَل و جِل شود.
واژه های همانند
۱۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) از مزارع بلوک راین کرمان است . (مرآت البلدان ).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ )از مزارع سعیدآباد سیرجان کرمان . (مرآت البلدان ).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) مزرعه ای از مزارع قریه ٔ توش آباد کاشان . (مرآت البلدان ج 4).
جلال آباد. [ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای براکوه قاینات . این ده تقریباً 260 تن سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4).
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) مزرعه ای است در ناحیه ٔ فشارود قاینات مشتمل بردو قسمت که یکی را جلال آباد علیا و دیگری را جلال آبادسفلی گویند. آب ...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک دربقاضی نیشابوردر سمت شرقی بلده در سه فرسنگی واقع است . آب آن از قنات و هوای آن در ز...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) مزرعه و قلعه ای است در تربت سرجام . بنای قلعه از حسام السلطنه سلطان مرادمیرزا است آبش از چشمه ٔ چمن چاهی و هوایش ...
جلال آباد. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک کربال فارس . (مرآت البلدان ).
جلال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگی جنوب ده کهنه . (فارسنامه ).
جلال الدین . [ ج َ لُدْدی ] (اِخ ) ابوالحسن از دانشمندان است . او راست : حل مالاینحل در مسائل مشکله ٔ ریاضی . (یادداشت مؤلف ).