جلال الدین
نویسه گردانی:
JLAL ʼLDYN
جلال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن احمد رومی فقیه حنفی قاهری معروف به قیانی و ملقب به فاضل از دانشمندان و مؤلفان است . او راست شرح بر منار الانوار نسفی . (کشف الظنون ).
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) شاه شجاع . رجوع به شاه شجاع در همین لغت نامه و رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 625، 631، 644، 645، 648، 650...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) شاه عالم . رجوع به شاه عالم جلال الدین شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) عبداﷲبن یونس مکنی به ابوالمظفر وزیر الناصر لدین اﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. ابن قصاب که بسال 590 هَ . ق . وزارت ی...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی . لقب علی گورکان بن حسن تگین .رجوع به آل افراسیاب شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن ابوالحسن . رجوع به علی بن ابوالحسن زندی شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن بهاءالدین سام از ملوک بامیان است . وی پس از پدر هفت سال در بامیان حکومت کرد. در آن سال که سلطان...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن هبةاﷲ بخاری وزیر الناصر لدین اﷲ خلیفه ٔ عباسی و مردی ادیب و فاضل و فقیه بود. وی بسال 593 هَ . ق . ...
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن یوسف بن صفار ماردینی . رجوع به علی بن یوسف در همین لغت نامه شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) عمر. رجوع به عمربن کازرونی شود.
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) فضل اﷲ خواری از شاعران عهد سلطان تکش بود و شعرنیکو میسرود. وی با صدرالدین وزان بدیدار سلطان تکش که از عراق ...