جلال الدین
نویسه گردانی:
JLAL ʼLDYN
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) حسن بن محمدبن حسن بن محمد از پیشوایان صباحیه و اسماعیلیان است که پس از جلوس بجای پدر از بدعتهای وی تبری نمود و اظهار مسلمانی کرد و پیروان خود را بالتزام اسلام و اتباع قوانین شرع ملزم ساخت و در این معنی بخلیفه ٔ بغداد و سلطان محمد خوارزمشاه نامه نوشت و بهمین سبب از دارالخلافه باسلام او حکم کردند و او را جلال الدین نومسلمان نامیدند. رجوع بتاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 171، 172، 212 شود.
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) میرمیران از والیان اصفهان است . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 664، 665، 673، 674 شود.
جلال الدین حلی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) هبةاﷲ بخاری مکنی به ابوالمظفر. رجوع به جلال الدین بخاری شود.
جلال الدین خلج . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) از رجال تاریخ بشمار میرود دودمان شمس الدین غلام قطب الدین ایلیک که در هند سلطنت میکردند بدست وی منق...
جلال الدین عضد. [ ج َ لُدْ د ع َ ض ُ ] (اِخ ) رجوع به جلال عضد شود.
اکبر جلال الدین . [ اَ ب َ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) اکبرشاه هندی . رجوع به اکبرشاه شود.
جلال الدین بکری . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) از فقیهان بزرگ شافعی است . او راست : شرح صحیح بخاری . رجوع به کشف الظنون شود.
جلال الدین بلخی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن بهاءالدین محمد مولوی . رجوع به مولوی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین حجاج . [ ج َ لُدْ د ن ِ ح َ ج ْ جا ] (اِخ ) از شاهان هند است که در قرن هفتم در دهلی سلطنت میکرد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص...
جلال الدین رومی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) محمدبن بهاءالدین مولوی . رجوع به مولوی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین طیار. [ ج َ لُدْ دطَی ْ یا ] (اِخ ) از زهاد و عباد مشهور است که بیشتراوقات بتلاوت قرآن اشتغال داشت . خوارق چندی بوی منسوب است . ...